عید مبعث و مدح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
آیـه آیـه هـمــه جا عـطـر جـنان می آید وقـتی ازحُسن تو صحبت به میان می آید جبرئیـــلی که به آیات خدا مانوس است بشـنــــود مــــدح تو را با هیجان می آید می رسی مثل مسیحا و به جــــسم کعبه با نفس های الهـــی تــــو جــــان می آید بس که درهرنفست جاذبۀ توحیدی است ریگ هم در کف دستـت به زبان می آید هرچه بت بود به صورت روی خاک افـتاده ست قــــبلـۀ عــزت و ایمان به جهـان می آید با قدوم تو بـــــرای هــــمهی اهل زمین از سمــــاوات خـــــدا بـرگ امان می آید نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست از فراســــوی جـــهان عـطر اذان می آید عرشِ معراج سماوات شده محــــرابت ملکوتی ست در این جلوۀ عـالــم تابت خـاک از بـــرکت تو مسجد رحمانی شد نور توحید بــــه قلــــب بشر ارزانی شد خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش قلب پر مــــهر تو از روز ازل بانی شد ذکرلب های توسرلوحـۀ تـسبیحات است عرش بــــا نور نگــــاه تو چراغانی شد قول و افعال وصفاتت همه نورمحض اند نــــورت آئیــــنهی آئیــــن مـسلمانی شد بــــه ســــراپــــردۀ اعجــاز و بقا ره یابد هر کــه در مذهب دلدادگی ات فانی شد خواستم در خور حسن تــو کـــلامی گویم شـعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد ای که مبهوت تو ووصف خطی ازحسنت عقل صــد مولوی و حافظ و خاقانی شد «از ازل پرتو حســـنت ز تجلــــی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عــالــم زد» جنتــــی از هــــمهی عرش فراتر داری تـو که در دامن خود سـورهی کوثر داری دیدن فاطمـه ات دیــــدن وجـــه الله است چه نیـازی است که تا عرش قدم بر داری جــــذبهی چــــشم تو تسخیر کند عالم را در قد و قامـــت خود جـلــوۀ محشر داری عالم ازهیبت تو،شوکت تو سرشار است اســــداللهــــی چــون حضرت حیدر داری حسنین اند روی دوش توهمچون خورشید جلــــوۀ نــــورٌ علی نــور ، مکـرر داری اهل بیت تو همــه فاتــــح دل ها هستند روشنی بخش جـهان، قبلــۀ دنیا هستند ای که در هردوسرا صبح سعادت با توست رحمت عالمی ونور هدایت با توست چشم امید همـــه خلق و شـــــکوه کرمــــت پـدر امـــــتی و اذن شفاعت با توست با تو بودن که فقط صرف مسلمانــی نیست آنکه داردبه دلش نورولایت با توست بی ولای علی این طـــایفه ســــرگردانــــند دشمنی با وصی ات،عین عداوت با توست باید از باب ولای علـــــی آیــــد هر کــــس درهوای تو ودرحسرت جنت باتـوست سالیانی ست دلـــم شـــــوق زیــــارت دارد یک نگاه تو مرا بس،که اجابت بـــا توست کاش می شد سـحــری طوف مدینه آنگاه نجف و کـــرب و بلا و حـــــرم ثــــارالله |